در طول قرنها، قشرهای پیاپی از هویتها، فرهنگها و باورها سرزمینی را که امروزه افغانستان نامیده میشود بازشناساندهاند. این تداوم روند تاریخی، تنوعی پرباری را بوجود آورده که میراث فرهنگی باستانی این کشور را ترسیم میکند: از پیکرههای یونانی-بودایی گندهارا گرفته تا نگارههایِ دیواریِ مغارههای بامیان و تا نقوش تذهیب و خوشنویسی که زینتبخش بناهای دوران نخستین اسلامی هستند.[۱]
همانطور که از میانرودان (بینالنهرین؛ عراق امروزی) بهسبب تمدنهای کهن و باستانیاش بهعنوان "گهوارهٔ تمدن"، و از مصر باستان بهسبب اهرام باستانیاش بهعنوان "عجایب دنیای باستان" خوانده میشود، از افغانستان نیز بهسبب موقعیت مهم و حساس ژئواستراتژیکی و ژئوپولیتیکیاش و حضور موزائیکی غنی از فرهنگها و تمدنهای بزرگ در تاریخ هزاران سالۀ این سرزمین بهعنوان "چهارراهِ فرهنگهای باستان" یاد میشود.[۲][۳]
افغانستان، امروزه با داشتن بیش از ده هزار پایگاه باستانشناسی مهم، بعد از مصر دومین غنیترین و ارزشمندترین گنجینههای باستانشناسی دنیا را در خود جای دادهاست.[۴] افغانستان یکی از معدود کشورهای منطقه است که فهرست پایگاههای باستانشناسیِ آن در کتابی دو جلدی زیر عنوانِ فهرست پایگاههای باستانشناسیِ افغانستان (عنوان فرانسوی: Catalogue des sites archeologiques d'Afghanistan/عنوان انگلیسی: Archaeological gazetteer of Afghanistan)، نوشته وارویک بال در سال ۱۹۸۲ میلادی در پاریس به چاپ رسید. در این مجموعه دو جلدی جزئیات ۱۲۷۱ پایگاه عمده باستانشناسی افغانستان آمده، که این رقم تنها %۱۰ از کُل مجموعه پایگاههای باستانشناسی در افغانستان را در بر میگیرد.[۵]
براساس آثار بدستآمده از این پایگاهها، بروشنی دیده میشود که افغانستان پیوندگاه فرهنگهای مهم خاورمیانه، آسیای مرکزی، آسیای جنوبی و یونان باستان بوده و اقوام مختلف از عصر پارینهسنگی، طی دورههای مختلف تاریخی در این سرزمین زندگی کردهاند
تاریخ افغانستان | |||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
مرتبط: | |||||||||||||||||
آریانا · خراسان | |||||||||||||||||
خلاصهٔ تاریخ افغانستان | |||||||||||||||||
| |||||||||||||||||
| |||||||||||||||||
| |||||||||||||||||
افغانستان، اگرچه بهعنوان یک کشور و یک ملت دارای تاریخی جدید است؛ اما، این سرزمین از لحاظ قدمت تاریخی، یکی از کهنترین کشورهای جهان بهشمار میرود.[۱]
افغانستان بدلیل قرارگرفتن در مسیر جاده ابریشم محل پیوندگاه تمدنهای بزرگ جهان بوده و یکی از مهمترین مراکز بازرگانی عصر باستان به شمار میرفتهاست. این موقعیت مهم و حساس ژئواستراتژیکی و ژئوپولیتیکی افغانستان در شکل دادن موزائیکی غنی از فرهنگها و تمدنهای بزرگ همچون ایرانی، یونانی، بینالنهرینی و هندی در این کشور نقش مهمی داشتهاست. از عصر پارینهسنگی و طی دورههای تاریخی، مردم افغانستان، یا همان ایرانیان شرقی باستان، جایگاه عمدهای در معرفی و گسترش ادیان جهانی و نقش مهمی در بازرگانی و دادوستد داشته و گهکاه کانون مسلط سیاسی و فرهنگی در آسیا بودهاند. از این رو افغانستان در طول تاریخ گلوگاه یورش مهاجمان و جهانگشایان بوده که ردپای آنها هنوز در گوشه و کنار این سرزمین دیده میشود.[۲]
همانطور که از میانرودان (بینالنهرین؛ عراق امروزی) بهسبب تمدنهای کهن و باستانیاش بهعنوان "گهوارهٔ تمدن"، و از مصر باستان بهسبب اهرام باستانیاش بهعنوان "عجایب دنیای باستان" خوانده میشود، از افغانستان نیز بهسبب موقعیت مهم و حساس ژئواستراتژیکی و ژئوپولیتیکیاش و حضور موزائیکی غنی از فرهنگها و تمدنهای بزرگ در تاریخ هزاران سالۀ این سرزمین بهعنوان "چهارراهِ فرهنگهای باستان" یاد میشود.[۳][۴]
در این نوشتار، تاریخ افغانستان به سه دوره تقسیم شدهاست:
اغلب اوقات بگذارید « حق » با دیگران باشد:
یکی از مهمترین پرسش هایی که می توانید از خودتان بپرسید این است که « آیا می خواهم "حق" با من باشد – یا می خواهم خوشحال باشم؟ » بسیاری اوقات، این دو پرسش یکدیگر را نفی می کنند.
حق به جانب بودن و دفاع از مواضع خود ، مستلزم صرف نیروی ذهنی بسیار زیادی است و اغلب ما را با اشخاصی که در زندگی مان هستند بیگانه می کند. لازمه حق به جانب بودن ما – یا لازمه حق به جانب نبودن اشخاص دیگر – آنها را ترغیب به دفاع می کند و ما را تحت فشار قرار می دهد که به دفاع ادامه دهیم. با وجود این ، بسیاری از ما (گاهی من هم همین طور) مقدار زیادی وقت و نیرو صرف می کنیم تا ثابت کنیم ( یا نشان دهیم ) که حق به جانب ماست – و یا این که دیگران در اشتباه هستند. بسیاری از مردم ، آگاهانه یا ناآگاهانه بر این باورند که تا حدی وظیفه آنهاست که به دیگران نشان دهند که چطور مواضع ، گفتارها و نقطه نظرهای آنها نادرست است و این که در انجام چنین وظیفه ای، شخصی که از اشتباه در می آید به نحوی از آن سپاسگزاری خواهد کرد، یا دست کم چیزی یاد می گیرد: حق به جانب نبودن را!
در این باره فکر کنید. آیاتا به حال شده که کسی شما را از اشتباه درآورد ؟ و آن وقت شما به کسی که تلاش می کرد حق با او باشد گفته اید « از این که نشان دادید من در اشتباهم و حق با شماست خیلی متشکرم . حالا می فهمم ، واقعاً محشرید! » اصلاً کسی را می شناسید که وقتی او را از اشتباه در آوردید یا خود را به قیمت حق به جانب نبودن او ، « حق به جانب » نشان دادید از شما تشکر کرده باشد ( یا حتی با شما موافق بوده باشد )؟ البته که نه. حقیقت این است که همه ما از این که کسی ما را از اشتباه در بیاورد نفرت داریم. همه می خواهیم که دیگران موضع ما را محترم بشمارند و درک کنند . شنونده و شنوا بودن یکی از بزرگترین آرزوهای قلبی انسان است. و آنهایی که گوش کردن را یاد می گیرند عزیزترین و محترم ترین اشخاص هستند. آنهایی که عادت دارند دیگران را اصلاح کرده و از اشتباه در آورند اغلب مورد نفرت واقع می شوند و از آنها دور می شوند.
البته این طور نیست که حق به جانب بودن هیچ وقت درست نباشد – گاهی اوقات واقعاً باید حق به جانب شما باشد یا بخواهید که حق به جانب باشید. شاید برخی مواضع فلسفی مانند وقتی که اظهار نظر یک نژادپرست را می شنوید وجود داشته باشد که نمی خواهید تغییر عقیده بدهید. در اینجا مهم است که نظرتان را ابراز کنید.
یک راهبرد عالی و عمیق برای آرام تر و با محبت تر شدن این است که تمرین کنیم به دیگران اجازه دهیم از حق به جانب بودن شاد شوند – به آنها فرصت دهیم که بدرخشند. پس ، از اصلاح دیگران دست بردارید. هر چند که ممکن است تغییر این عادت سخت باشد ، ارزش تلاش و تمرین لازم را دارد. وقتی که شخصی می گوید « حقیقتاً احساس می کنم مهم است که... » ، به جای آن که توی حرف او بدوید و بگویید « نه، مهمتر آن است که ... » ، و یا یکی دیگر از صدها نوع جملات اصلاح مکالمه را به کار برید ، فقط بگذارید حرفش را بزند و اجازه دهید که بیان او برتر باشد. در این صورت مردم اطراف شما کمتر تدافعی و بیشتر با محبت خواهند شد. آنها برای شما بیش از آنچه که فکرش را بکنید ارزش قائل خواهند شد، حتی اگر دقیقاً علت آن را ندانند. شما شادی شرکت داشتن و شاهد خوشحالی دیگران بودن را درک خواهید کرد که بسیار بیش از جنگ است. شما به هیچ وجه مجبور نیستید حقایق فلسفی عمیق یا عقاید قلبی خود را فدا کنید، اما از امروز اجازه دهید که بیشتر اوقات « حق »با دیگران باشد.